جدول جو
جدول جو

معنی ازدست پزا - جستجوی لغت در جدول جو

ازدست پزا(اَ دَ پَ)
فطیر. (السامی فی الاسامی). ازدست فزا. نانی که خمیر آن نرسیده باشد. (برهان). نانی که پیش از برآمدن خمیر پزند. (رشیدی).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ دَ فَ)
ازدست پزا. رجوع به ((ازدست پزا)) شود، خلانیدن سوزن. (برهان). آژدن. آجیدن، تیغ زدن در حجامت: و سخت نباید ازد که مقصود جذب است (در رعاف) . (ذخیرۀ خوارزمشاهی). هرگاه که گوشت بن دندانها سست شود بباید ازد تا خون برود و نیک بمزیدن و آنچه همی آید انداختن و صبر کردن تا خون بازایستد پس به آبهاء قابض مضمضه کردن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و هرگاه که محجمه برنهند زود برباید داشت و نشاید ازد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). در چنین حال خراج بباید شکافت و بباید ازد، پس داروهای تحلیل کننده برنهادن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(دَ پَ)
دست پز. با دست پخته شده. رجوع به دست پز شود
لغت نامه دهخدا